دلتنگی نقطه می ذاری بعدش میری و نمی دانی که این نقطه راه می افته توی سراشیبی تند
و هر چی غلت می خوره بزرگتر میشه من دلتنگی های زیادی از تو را دیدم که با برخورد اولین نگاه
نو ترکیدن دلتنگی هایی که هزار تیکه شدن و هزار هزار تیکه تر اونقدر که جزئی از کل شدن
درست مثل یه گلوله برف ببینم می تونی تیکه های متلاشی شده به گلوله برف رو از روی برف
جمع کنی حالا هی بگو بی خیال
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,
|